پویاپویا، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 15 روز سن داره

***ضربان قلبم پویا***

عکس جدید از عشقم

نباید یه مو از سرت کم بشه ! حق نداری اخم کنی ، همیشه باید بخندی ! اجازه ناراحت شدن نداری ! باید خیلی مواظب خودت باشی فهمیدی ؟ حق مریض شدن نداری ! باشه؟ چون من دوستت دارم!   ...
21 آبان 1392

قائم موشک بازی وروجک

دیروز وروجک داشته با خودش قائم موشک بازی میکرده مانی هم اینور اونور دنبال صداش شما میدونید اون کجا بود به فکرتون هم نمیرسه پشت کابینت چه جوری جا شده حالا اینجا شده براش مخفی گاه همش اینجاست نگاه کنید در ادامه مطلب...   مانی من اینجام سسلاااااااااااممم فدای خنده هات اینجا چه می کنی من لو رفتم بچه ها ...
1 مهر 1392

سفر...

دوشنبه 92/6/11 شروع سفر دسته جمعی به همراه عمه و عمو ها به صورت گردشی. سفر بدی نبود خوش گذشت ولی با خبری که بهمون دادن سفر کوتاهی شد ایشالله دفعه بد جبران میکنم نفس اینم چند تا عکس از سفر در ادامه مطلب محل چادر زنیمون در شب اول سفر پویا و بابایی در شهر بازی علی صدر پویا و بابایی در غار علی صدر نوشته کلمه الله در غار پویا در حال بازی در پارک موقع ناهار همدان - پویا و بچه های عمه در عکس 2 تاشون هم پشت صحنه( وای که چقدر زیادیم) محلات و ماشین سواری پویا پویا و بابایی کنار آبشار سرچشمه محلات (تیریپ سفری) نیاسر ما رو پیدا کنین آبشار نیاسر انشالله سفرهای بعد جبران میکنم گل پسر ...
18 شهريور 1392

خونه خاله کدوم وره؟!!!

سلام بچه ها من دیروز خونه خاله ام بودم!!خیلی خش(خوب)بود کلی با فاطی و نوید بازی وشادی کردیم قهر و آشتی کردیم عمو کمالی و عمو علی منو اذیت کردن تا گریه نکردم ول کن نبودن ددیگه با فاطی عباس (مولودی خونی)کردیم من سینی میزدم او و نوید هم دست دست اینم چند تا عکس دیروز               بقیه در ادامه مطلب من در حال خوندن مولودی(عباس عباس) من عاشق این اسبم هر وقت خونه خاله میرم فقط اینو می خوا  فاطی سیستمش خراب شده گفته درست کنم ...
27 مرداد 1392

سفرهای92

پسر مامی فدات بشم ممممممممممممووووچچچچچ یه دنیا دوست دارم گل پسرم در مدتی که تو به دنیا اومدی ما قید سفر رو زدیم تا یکم بزرگ بشی!!!حالا دیگه از آب و گل در اومدی و میشه سفر رفت و ما تصمیم به سفر گرفتیم اینم چندتا عکس ازسفرهای که گل پسرم رفته!! ای جان فدات بشم   گل پسر مامی خسته شده!! پویا جون در صحن آماده نماز(اکبر) پویا و بابایی در کنار بازارچه بندر ترکمن پویا و بابایی در کنار ساحل ...
23 مرداد 1392

شعر و شیرین زبونی آق پویا

عمو زنجیر باف...................بله زنجیر منو بافتی.................بله پشت کوه انداخنی..................بله بابا اومده..............................بله چی چی آورده.......................به به با صدای چی.........................گبه(گربه)میو بچم فقط هر چی خودش می خواد میگه در کجایی؟...............هبا (هوا) چه چی موخوری..........گجه (گوجه) گوجه زیاد دوست داره طفلی برا من کو...............نی(نیست) رفتم نبود.........گبه(گربه خورده)   آق پویا؟ دوسم داری؟ بله چقدر؟ پخ (پر) ...
22 مرداد 1392

عید فطر مبارک

آخی نفس مامی فدات بشم اینقدر شیرینی!!! امروز عید فطر هستش،عیدت مبارک.عکس های قبلی رو که ببینی میفهمی که همه خاطراتت و لحظه های خوشمون را با مامانی و آقا جون می گذرونیم آخه تو خیلی شیرینی و اونا می خوان همیشه پیششون باشی. دیشب رفتیم خونه خودمون تا خونمون راو برای عید تمیز کنیم ساعت 12 و نیم بود. تو خواب بودی و منو بابایی در حال تمیز کردن خونه و حیاط...ساعت 3بود که تو ما رو شوکه کردی و از خواب بیدار شدی؛حالا منو بابایی شوکه وای تو کجا بودی حالا ما کارامونو تموم کردیم می خوایم بخوابیم حالا تو خواب نرو منو بابایی در حال غرغر خواب نرفتی تا ساعت5:30 صبح.بابایی خوابش نمیومد رفت برا نماز عیدساعت 7:30 . ساعت9 که اومد دنبالمون من خوابم می...
18 مرداد 1392