پویای مرشد
آشپز باشی
اولین کفش و راه افتادن پسر مامان
در تاریخ(92/1/20) پسرم به نظر من خیلی دیر راه افتادی من خیلی نگران بودم.ولی مامانی منو دلداری میداد و می گفت خودتم دیر راه افتادی 15 ماهگی راه افتادی و تو هم همین شد. ...
نویسنده :
مامان پویا
18:45
اسب سوار
خراب کاری پویا
گفتار پویا
پویا جون حرفات خیلی شیرینه به دل می شینه!!و همه خیلی حرف زدنت رو دوست دارن مامانی=مامان جون مامان= مانی بابا سعید= گاهی وقتا بابا گاهی وقتا با زبون شیرینت صداش می کنی شعید بابا محمد= گاهی وقتا ممد گاهی وقتا بابا بابا رجب= باباچی شجب عمو علی=عماری اسما رو اینطوری می گی فاطمه=پاطی سهیلا=شلا آبجی= آباجی علیرضا=علیضا منصور=مشو نوید= نبید بستنی=بسَ نی (خدایی گفتن بستنی رو همه به خنده میندازی) پویا جون خیلی لهجه ات شیرینه- دیگه شیرینی مجلسا شدی!!! موش بخوردت ...
نویسنده :
مامان پویا
18:25
تولدت مبارک(تولد یک سالگی)
پسرم خیلی برای تولدت لحظه شماری می کردم می خواستم هر چه زودتر برسه!!هر روز تلاش خودمو می کردم تا برات کم نذارم پسر مامان،هر کاری از دستم براومد کردم تا تولدی خوب و لایق تو بشه آخه تو عزیزترینی اینم عکسهایی از تولد پسر مامی و بابایی تولد کفشدوزکیت مبارک عشقم پس زمینه تولد کفشدورکی میز تدارکات کفشدوزکی مسیر تولد کفشدوزکی کارت دعوت کفشدوزکی عکس تولد کفشدوزکی کیک تولد کفشدوزکی امید و امیرحسین و علیرضا و زهرا(پسرعمو وپسرعمه ها و دختر عمه) هدیه(برای پسرها پیشونی بند کفشدوزکی و دخترها تل کفشدوزکی) دفتر خاطرات کفشدوزکی(که اونایی که تو جشنت شرکت کرده بود...
نویسنده :
مامان پویا
18:14
مراسم شیرخوارگان حسینی
این عکس تو مراسم گرفته شده.من شب قبلش خیلی حالم بد بود خواب نرفتم همش گریه میکردم. مامی میگه منو یاد علی اصغر امام حسین انداخته بودی اون شب با هیچ چیز آروم نمیشدی!!! و حالا من تو مراسم آرومم گرفته و خوابم ...
نویسنده :
مامان پویا
15:23