پسری که زودتر امد
خوب جونم برات بگه پسرم از اونجایی که خیلی عجله داشتی و ما نمی دونستیم .
یه روز بعد از ظهر مامی از شدت درد به خودم می پیچیدم ولی فکر می کردم به خاطر خوراکیه.و تو یه طرف دلم جمع شده بودی و من بیخیال.
فردا صبح بابایی اسرار داشت که بریم دکتر(دکتر حسین کریمی)من دیگه بی خیال شده بودم.
عزیزم من و تو رو بابایی نجات داد
وقتی دکتر من و عمل کرد و تو رو به دنیا آورد و اومد سر تختم گفت: بچه از جاش کنده شده بوده و خودت و بچه در خطر بودین و 2 روز تو رو تو مراقبت های ویژه نگه داشتن و بعد اومدیم خونه
و تو شدی پسر 8 ماه و 2 روزه
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی